تصویر مرحوم شادروان آیت الله دکتر سیدموسی میرمدرس پسرخاله بنده متولد سال 1340ه.ش فرزند مرحوم حاج خدارحم میرمدرس(میرمحمدولی) از جانبازان شیمیایی دوران جنگ ایران و عراق مرحوم میرمدرس از اساتید برجسته حوزه علمیه قم از پژوهشگران و نویسندگان شهیر بودند و جز مشاهیر جهان بود ایشان به مدت 2 سال مسئول دفتر پیگیری فرامین و مطالبات آیت ا..... خامنه ای از حوزه علمیه قم بود که خودش از این مسئولیت استعفا داد و مدتی نیز مسئول دفتر تبلیغات اسلامی بود و دو دخترش نیز حافظ کل قرآن می باشند روحش شاد او یک پسر به اسم سیدرضا دارد همسرش نیز از سادات موسوی اصفهانی است که او نیز در حوزه علمیه قم فعال است البته اسم فامیل حاج خدارحم و فرزندانش در شناسنامه میرزاوند است اما نسبیتشان میر میرمحمدولی می باشند مرحوم سیدموسی میرمدرس متولد روستای چُل بخش الوارگرمسیری بود یکی از خواهران سیدموسی همسر بهروز میرزاوند است حاج خدارحم میرمدرس سه زن داشت که از زنش که به نوع خاله ما می باشه فقط همین سیدموسی رو داشت و دیگر فرزندانش از زن های دیگرش بودند مادر سرهنگ علی میرزاوند پسرعموم که زن عموی منه هم دخترعموی سیدموسی میرمدرس است و پدرم اونو برای عموم شُکری گرفت همسر پسرعموم سرهنگ علی میرزاوند هم نوه میرشاه محمد از سران طایفه میرعالی بود محمدعلی معروف به بلوچ پدرزن علی فرزند میرشاه محمد بود.
پدربزرگ سیدموسی میرمدرس به اسم حاجی تقی میرمحمد ولی آدم بسیار سرشناس بود و در دورانش دوران قاجاریه و رضاشاه پهلوی 40 تا 50 نفر قیطول داشت طبق روایات نسبیت میرمحمدولی ها به عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر می رسد.
سیدموسی میرمدرس جانباز دوران جنگ بود و طبق روایت برادرانش و پسرعموهایش بعد اینکه از سفر حج عربستان در سال 93 به ایران آمده بود بیمار شد عده ای و خود بستگانش میگن در هواپیمای تهران غذای مسمومی به او دادند و همون غذا باعث مرگ او شده عده ای در تهران در سپاه پاسداران دزفولی و نظام آخوندهای شیعه ایران بدشون ازش می آمد و ترور افراد در نظام جمهوری اسلامی سوابق بسیاری داره بروز نمیدادن چون سیدموسی میرمدرس با من خوب بود بارها ازم تمجید و تعریف می کرد چون فرزند روستای چُل بخش الوار گرمسیر استان خوزستان بود و طرف ماها رو داشت همون ها عامل ترور او بودن همین دزفولی ها و سیدهای امام رکنی دزفولی که خودشان را اولاد موسی کاظم می دانند لُرها و لک های لرستانی خرم آباد در صالح آباد اندیمشک که با آنهایند مثل بیرانوند-سگون و....که بدشون از ماها می آید و در غذایش در هواپیما سم ریختن و او را ترور بیولوژیکی کردن چون اگر امروز زنده بود توان و نفوذ زیادی در حوزه علمیه قم و در بین طلاب داشت و برای ماها خوب بود همون ها هم بدشون از من میاد ترور افراد مهم که دولت ها و سپاه پاسداران با آنها بخاطر مواردی اختلاف دارند سابقه طولانی دارد یه بار از مرحوم میرمدرس پرسیدم گفتم این مسعود میرکاظمی کیه که وزارت نفت رو نابود و خراب کرده گفت نمی شناسمش نمیدونم کیه
کینه و نفرت اینها از ماها چقدر است تابلویی در قسمت ولایت شهرستان اندیمشک بود به اسم بلوارسیدموسی میرمدرس عده ای در شب آمده بودن آن را از جا درآورده و با خود بردن کار همین لُرها و لک های لرستانی خرم آباد در صالح آباد اندیمشک مثل بیرانوند-سگون-قلاوند و....و دزفولی ها و سیدهای امام رکنی دزفولی است که بدشون از ماها می آید.
پدرم عبدالحسین رو هم در بیمارستان های دولت های نظام ولایت فقیه در تهران و دزفول خون آلوده بهش تزریق کرده بودن و ویروس وارد بدنش کردن و مریض شد پدرم در چندین مورد سال 1400 در بیمارستان های اهواز- دزفول خون دریافت کرد و در یکی از این موارد به عمد خون کثیف بهش تزریق کرده بودن اما نمیدونم تو کدوم بیمارستان بوده
پدرم منو بسیار دوست داشت منم پدرم رو بسیار دوست داشتم و هیچ چیز دیگر بعد اون منو خوشحال نمیکنه طی این سالها بیشترین کسی که پیش او زندگی کرد من بودم برادرهام که اینجا نبودن
آن روز شبکه خبری ایندیپندنت فارسی گفت 100 نفر در بیمارستانی در سیستان و بلوچستان ایران به عمد خون آلوده به آنها تزریق کردن که به بیماری هپاتیت مبتلا شدند.
برخی سوابق سیدموسی میرمدرس
-مسئول دفتر پیگیری فرامین و مطالبات آیت ا....خامنه ای رهبری از حوزه علمیه قم(خودش از این سمت استعفا داد)
-مسئول دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
-نائب رئیس مجمع طلاب ایران
-سردبیر ماهنامه پاسدار اسلام
-استاد ارشد حوزه علمیه قم
تصویر سیدموسی میرمدرس در جبهه در دوران جنگ ایران و عراق
تصاویر شهیدان جواد و جهانشیر میرزاوند فرزندان مرحوم مشهدی رسول(هاسی)میرزاوند از عموها که در سال 65 در بمباران شهرستان اندیمشک شهید شدند.
جواد رئیس بسیج ناحیه امام جعفرصادق قلعه لور اندیمشک بود جهانشیر برای انجام کاری و خرید به مرکز شهر رفته بود که موشک به شهر خورد و شهید شد جواد بعد فهمیدن بمباران هوایی شهر به مرکز شهر رفته تا هم جهانشیر را بیابد و هم به مجروحان کمک کند اما با دیدن مجروحان حادثه به یاری آنها شتافته که در حین بیرون آوردن مجروحان بمباران از زیرآوارها آوار روی سر او می افتد و شهید می گردد هر دو نفرشان در آن موقع عضو فعال بسیج نیز بودند....تنها کسی که در شهرستان اندیمشک و در بمباران این شهر دو فرزندش شهید شدن هاسی میرزاوند بود آن موقع جواد در دبیرستان اندیمشک درس می خواند و طبق روایت درسش هم بسیار خوب بود.
عیسی پسر دیگر مرحوم هاسی میرزاوند بود که حدود یک ماه قبل از شهادت جواد و جهانشیر فوت کرد او هم جوان بود.
مرحوم هاسی(رسول) میرزاوند از افراد سرشناس طایفه میرزاوند و فرزند کدخدا صیفور از سران مشهور طایفه میرزاوند در دوران رضاشاه پهلوی بود.
پدرم و مرحوم هاسی میرزاوند پسرعمو می باشند و بغیر از این در جوانی رفاقت نزدیک با هم داشتند و آن موقع دوران محمدرضاشاه پهلوی خونه ماها و هاسی میرزاوند و حاج خدارحم میرمدرس در روستای چُل پیش هم بود و سال 52 تفنگ مرحوم هاسی میرزاوند در خونه ما بود و دولت محمدرضاشاه پهلوی بخاطر آن تفنگ 3 سال زندانی واسه پدرم زد 6 ماه در زندان بروجرد-1 سال در زندان خرم آباد و 6 ماه در زندان کرمانشاه بود و 1 سال هم مورد عفو قرار گرفت.
خبر درگذشت مرحوم حاج رسول(هاسی) میرزاوند در خبرگذاری ها
خبرگذاری ایسنا
پدر شهیدان جواد و جهانشیر میرزاوند درگذشت
خبرگذاری صدا و سیما
پیام مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان در پی درگذشت پدر شهیدان میرزاوند
پایگاه خبرگذاری یزد
پدر شهیدان والامقام میرزاوند درگذشت
.....................................................................................................................
تصویر شهید حاجی مراد نیزه پسرعمه در سال 62 در چزابه شهید شد.
.....................................................................................................................
تصویر بهروز میرزاوند از عموزاده ها جانباز 25 درصد و رزمنده تصویر حضور او در جبهه در مرز جنگی فاو عراق به عنوان دیدبان مرز بهروز از جمله افرادی بود که در اول تا پایان جنگ در جبهه حضور مستمر داشت و در عملیات های جنگی مختلف حضور داشت بهروز در لشگر هفت ولی عصر استان خوزستان در اکثر عملیات های مهم جنگی حضور داشت و در خط مقدم نبرد جبهه بود.
زحمات بهروز در موقع جنگ زبانزد بود یعنی او باید حالا یکی از فرماندهان ارشد در سپاه ولی عصر استان خوزستان می بود یعنی بیشتر این فرماندهان حال حاضر شاید یک سوم بهروز هم در جنگ نبودن و تلاش نکردن
بهروز دارای 90 ماه رزمندگی داوطلبانه در جبهه است و بعد از پایان جنگ نیز بطور مکرر در مناطق جنگی بود.
او کارمند و مسئول بازنشسته سپاه پاسداران اندیمشک است یعنی بیشتر از 100 ماه از اول تا بعد جنگ ایران و عراق در مناطق جنگی جبهه حضور داشته.
کسانی که همرزم بهروز بودند گفتن بهروز در محور فاو مسئول دیدبانی و گرا بود گرا فردی بود که موقعیت عراق رو شناسایی و ارزیابی می کرد و با بیسیم به واحد توپخانه می داد و اونها هم اون موقعیت رو می زدند....گفت بهش گفتیم برگرد چرا برنمی گردی گفت گفته تا انتقام مردم خودمو نگیرم برنمی گردم.
همین بهروز بسیاری از جوانان در شهر و حتی فامیل های نزدیک خودش را آن موقع ترغیب می کرد که به جبهه برون و عده ای با تحریک بهروز میرزاوند به جبهه جنگ با عراق رفتند حتی برادر خودم مهندس غلامحسین میرزاوند که آن موقع دوران جنگ ایران و عراق جز بسیج بود به تحریک همین بهروز سال ۶۶ میخواست به جبهه بره که در آن وقت پدرم اجازه نداد و گفت درست را بخوان بهروز از نیروها و افراد نزدیک به فریدون حسنوند نماینده اسبق اندیمشک در مجلس است و او و بهروز در دوران جنگ در جبهه در یک جا و پیش هم بودن
بهروز تا موقع که مجرد بود پیش ما زندگی می کرد و موقع که در جبهه زخمی شد به بیمارستان مشهد برده شد و پدرم تا 10 روز در مشهد بالای سرش بود پدرم واسه بهروز اون موقع که بچه بود تا مجردیش خیلی کار کرد چون اون موقع بهروز بچه بود که پدرش آقابک فوت کرد و مادرش هم آن موقع جوان بود کمتر از 30 سال سن داشت و با یک نفر دیگر ازدواج کرد و بساط ناسازگاری با پدر آقابک به اسم بابک را شروع کرد و بابک را اذیت می کرد و به او ناسزا می گفت و بابک هم گفت برو با هر که می خواهی ازدواج کن و پدرم سرپرستی بهروز به عهده گرفت حتی زنش که با او ازدواج کرد پدرم این وصلت رو انجام داد دختر حاج خدارحم میرمدرس قبر آقابک پدر بهروز در دزفول است و در دزفول دفن شده بابک پسر عینی برادر تقی پدربزرگ پدرم بود در واقع بابک پسرعموی صیدجعفر پدربزرگم بود.
آقابک در دورانش آدم مهم بود در موقع که حاج صیدمحمدخان پاپی جعفری تنگوان را بدست گرفت همین آقابک قطار بست و سوار اسب شد و به همراه حاج صیدمحمدخان پاپی جعفری به فراز تنگوان رفتن.
تصویر بهروز میرزاوند (اون نفریه که کلاه سرشه بیسیم رو به دست گرفته)