مدارک ایثارگری پدرم عبدالحسین

 برگه مجروحیت و زخمی شدن پدرم عبدالحسین در پایگاه هوایی وحدتی دزفول در سایت دز که سال 62 مجروح گردید از طرف بنیاد جانبازان و امور مجروحین شهر کرج و از طرف بیمارستان آیت الله مدنی شهر کرج که پدرم در موقع مجروحیت در آنجا بستری بود و درصدش رو به ناحق پایین زدند این صورت جلسه سانحه کمتر از 30 درصد جانبازی نباید براش ثبت می کردند.

پدرم عبدالحسین متولد اواخر سال 1321ه.ش بود این تصویر در سال 1395 گرفته شده

پدرم روحت شاد و با پیامبر اسلام و انبیا محشور شوی پدر هرگز یادت از قلب من نمیره تا روزیکه به دیدار تو بیام و منو در کنار قبرت به خاک بسپارن وصیت کردم که هر وقت مردم منو در کنار قبر پدرم به خاک بسپارن

آن شب چند روز قبل از شهادت پدرم خواب دیدم پدرم بیماریش خوب شده بود مثل گذشته عبای نمازش را پوشید و ایستاده بود و داشت نماز می خواند.

پدرم آدم بسیار حلال بود موقع که بیمار نبود همیشه نمازهایش را می خواند و همیشه به مسجد جامع به نماز جماعت می رفت از سال 92 به بعد بیمار شد این چند ساله بیماریش شدید شد و خونه نشین شد و درد و رنج بسیار تحمل کرد خداوند او را با پیامبر اسلام و شهیدان جنگ بدر-احد و....محشور گرداند پدرم من می دیدم که چطور درد و رنج تحمل می کردی من همش پیش تو بودم و کنارت

پدرم وقتی که بیمار نبود اینقدر نمازش طولانی بود من که خودم آدم مقید به نماز و دستورات دینم بهش گفتم پدر خسته نمیشی اینقدر نماز میخونی حتی نماز پدر و مادرش رو هم میخوند.

پدر تا زنده ام همیشه بعد هر وضو که می گیرم و هر نمازی که میخوانم و بعد اذکار صبحگاه و شامگاه که می خوانم از خدا واست طلب آمرزش و مغفرت می کنم و واست قرآن می خوانم و از خدا میخوام منو با تو در بهشت محشور کند.

پیامبر در حدیث صحیح فرمودند هر که بر اثر بیماری شکم بمیرد شهید است.(صحیح بخاری)

بیماری های شکم شامل بیمارهای معده-کبد-روده و کلیه ها است.

پیامبر در حدیث صحیح فرمودند هر که بر اثر بیماری شکم بمیرد از عذاب قبر محفوظ است.(سنن ترمذی)

پیامبر در حدیث صحیح فرمودند هر درد و رنج و بیماری که به بنده مسلمان برسد خداوند با آن درد و رنج و بیماری گناهی از گناهان او را پاک می کند تا جاییکه دیگر گناهی برای او باقی نماند.(صحیح بخاری-صحیح مسلم)

-پیامبر در حدیث صحیح فرمودند نامه اعمال انسان پس از مرگش بسته می شود بجز سه کار که اجر و ثواب آنها بعد از مرگ انسان نیز برای او ثبت می گردد-دعای مغفرت و آمرزش از طرف فرزندان مسلمان و نیک او و بازمانده هایش-صدقه دادن از طرف فرزندان و بازمانده هایش-کاری که از او به جا مانده و دیگران بعد مرگ او از آن بهره مند می شوند.(صحیح مسلم)

صدقه شامل پول دادن یا غذا دادن به فقرا و نیازمندان است.

برخی از فقها نیز خواندن قرآن برای مرده را دارای اجر و ثواب برای مرده می دانند.

اگر پول زیاد دستم برسه یک بیمارستان به یاد پدرم می سازم تا اجر و ثواب آن به پدرم در آن جهان برسد.

پدرم در سال 91 تومور مثانه گرفت و دو سه بار جراحی کرد و دکتر متخصص در اهواز گفت بخاطر عوارض مواد شیمیایی بوده چون پدرم در دوران جنگ ایران و عراق که در محور فاو بود عراق به فاو شیمیایی زد و پدرم اونجا بود و همون عوارض بمباران شیمیایی فاو عراق بود اما سپاه پاسداران هیچ درصد شیمیایی برای او نزد.

اخوی ها پدرم رو بردن تهران که استنتش رو تعویض کنن اونجا دکترها خوب بهش رسیدگی نکردن و اونو بد جراحی کرده بودن بعد که آوردنش حالش بد شد و غذا نمیخورد کراتین خونش بالا رفت دکتر گفت ببریدش بیمارستان اونجا دیالیزش کردن بعد فرستادنش تو بخش ICU بیمارستان گنجویان دزفول نمیدونم دکترها و پرستارهاشون چه بلایی سرش آوردن دکتر خوب بالا سرش نیاوردن من نیم ساعت رفتم خونه نماز بخونم بعد زنگ زدن گفتن فوت کرده به عمد پدرم رو میخواستن ازم بگیرن اجازه ندادن یکی از ما تو بخش ICU پیشش بمونیم قلب و وجود من داره آتش می گیره اما بزودی انتقام پس خواهند داد اشتباه کردم فریبم دادن نباید اونو بیمارستان می بردم.

پدرم تا سال 97 سرحال بود اگر بیمار نمی شد تا 95 سالگی عمر داشت.

دزفول و استان خوزستان دکتر و پزشک  خوب و باسواد ندارن و حتی یک بیمارستان درست و حسابی که به بیمار رسیدگی کنن توشون نیست بیمارستان هایشان کثیف و بوی نجاست میده اینقدر پول از بیمارها می گیرن


نامه تقدیر و تشکر از پدرم به امضای سرلشگر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح بخاطر سال ها حضور او در جبهه 

تقدیرهایی که هیچ سود و فایده ای واسه ما نداره چرا مثل دیگر جانبازان و رزمنده ها از بنیاد جانبازان و سپاه پاسداران به پدرم دستمزدی پرداخت نمیشه

 این صورت جلسه سانحه کمتر از 30 درصد جانبازی نباید براش ثبت می کردند.

 


کارت سابقه جبهه رزمندگی داوطلبانه پدرم در فاو عراق تاریخ تولد پدرم 1335 نیست و در واقع شناسنامه رو اون موقع کوچک گرفته بود و سن واقعیش متولد سال 1321 ه.ش است.

سپاه پاسداران هیچ کاری برای منو پدرم انجام نداده.

بنیاد شهید و امور ایثارگران و سپاه پاسداران هیچ حقوق و دستمزدی به پدرم نمیده اونهاییکه حتی مشخص نیست چطور مجروح شدند و برگه ای مبنی به مجروحیت ندارند و رزمندگی ندارند با پارتی 25 تا 30 درصد جانبازی واسشون ردیف می کنند و دستمزد بالا انواع امتیازها را به خودشان و فرزندانشان میدهند دستمزد ماهیانه از بنیاد شهید و امور جانبازان می گیرند از سپاه پاسداران می گیرند پدرم 30 سال سابقه پرداخت بیمه تامین اجتماعی داره و بازنشسته است اما دستمزد بازنشستگیش بسیار پایین است 11 میلیون و 700 هزار تومن دیگر بازنشسته ها 15 میلیون می گیرند با توجه به رزمندگی و جانبازیشان باید حداقل ماهیانه 20 میلیون تومن حقوق بازنشستگی می گرفت جانباز و رزمنده است از سپاه پاسداران نظام آخوندها و بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان هیچ حقوق و دستمزدی نمی گیرد بی عدالتی تا چه حد در حق منو پدرم بنیاد شهید و جانبازان باید حداقل ماهیانه 4 میلیون تومن حقوق واسه پدرم می زد مثل دیگر جانبازان و سپاه پاسداران هم ماهیانه حداقل 4 میلیون تومن بخاطر رزمندگی و جان فشانی هایش مثل دیگر رزمنده ها

امروز هم واسه جانبازان بالای 25 درصد ماشین خارجی با قیمت خارج که عوارض کمرگی ندارد وارد می کنند چون بیشتر قیمت ماشین در عوارضی است که کمرگ روی آن هک می کند مثلا اگر یک ماشین خارجی  یک میلیارد تومن قیمتش در بازار باشد 500 میلیون تومن آن عوارض کمرگ است و پدرم رزمنده و جانباز زیر 25 درصد است اسم اونو برای دریافت ماشین رد نکردن در حالیکه او بشدت به ماشین نیاز دارد و باید یک ماشین باشد که اونو مرتب به اهواز و جاهای دیگر دکتر می بریم و اینم یک بی عدالتی دیگر در حق منو پدرم

بیمه همین بنیاد شهید و امور جانبازان بیمه دی است پدرم در حدود دو سال است که مریضه و چندین بار عمل جراحی کرده در اهواز و در بیمارستان بستری شده رئیس بنیاد شهید و امور جانبازان بدروغ میگه تمام خرج دوا و درمون و معالجه جانبازان و خانواده تحت تکفل او حتی ویلچری که روی آن می نشینند و با آن جابه جا می شوند باید مجانی و رایگان و بنیاد شهید هزینه آن را تقبل کند فقط بیمارستان نبوی در دزفول 11 شب آنجا بستری بود 26 میلیون تومن ازمون پول گرفت آنجا با اکثر بیمه های تکمیلی قرارداد داشت و واسشون مجانی بود و اما گفت با بیمه دی قرارداد نداریم همین بیماری پدرم تا حالا بغیر اینکه بعضی جاها خود بیمه تکمیلی حساب کرده حدود 200 میلیون تومن خرج کردیم خرج رفت و آمد با هواپیما خرج اقامت هتل در تهران که هر شب دیگه مشخصه چقدره و.....اما اینها همه در مقابل وجود پدرم به حساب نمی آمد وجود او مهم بود.

بیماریش طوریه که مرتب می بریمش تهران و در بیمارستان نورافشار تهران

تنها پزشک عمومی در اندیمشک که می شناسم و کارش خوبه و دارو خوب می نویسه برای بیمار دکتر قدرت الله میرزاوند است آدم باتجربه و کاربلدی است و فامیل و دوست و همسایه ماست دکتر قدرت میرزاوند در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز سال 80 فارغ التحصیل شد اهواز-اندیمشک و دزفول خوزستان دکتر و پزشک متخصص و باسواد و حتی یک بیمارستان درست و حسابی توشون وجود نداره بیمارستان هاشون بوی کثیف و نجاست میده

دانشگاه آزاد و خصوصا بنیاد به شهید و امور ایثارگران هیچ تخفیف شهریه و کسر شهریه در مقطع لیسانس و فوق لیسانس برای من قائل نشدن برای کارشناسی ارشد 17 میلیون تومن شهریه پرداخت کردم خانواده های به اصطلاح شهیدان و جانبازان 25 درصد به بالا از دادن شهریه در مقطع کارشناسی-کارشناسی ارشد-دکترا معاف می باشند در دانشگاه های دولتی نوبت دوم شبانه و دانشگاه آزاد و من با اینکه پدرم رزمنده و جانبازه تمام شهریه رو ازم گرفتند و حتی تخفیف 30 درصد که برای خانواده های زیر 25 درصد هم بود رو دولت دروغ حسن روحانی برای من قائل نشد بدروغ بهانه آوردن گفت دولت بودجه ندارد برای سایر کارها که بودجه دارند!!!!!! این یک بی عدالتی و بی قانونی است نمونه ای از تبعیض و بی عدالتی در حق این ایثارگران و رزمندگان است یک نفر امکان دارد هیچ سابقه رزمندگی نداشته باشد حتی یک روز هم اما مثلا یه موشک خورده تو شهر و یکدفعه مثلا جزیی زخمی شده و 25 درصد جانبازی بهش اطلاق گرفته فرزندان این فرد شامل تمام معافیت تحصیلی می شوند و اما مثلا یک نفر دیگر 30 تا 40 ماه رزمندگی داوطلبانه در جبهه و مرز عراق داره اما جانبازی او زیر 25 درصد مثلا 15 درصد هیچی از این معافیت ها به فرزندان اون تعلق نمیگره مجلس که اسمش را گذاشتید مجلس نمیدونم شورای اسلامی و شورای نگهبان!!!!!!!حداقل باید یک مقطع را هم در دانشگاه آزاد برای ما شهریه دریافت نشود مثلا یا کارشناسی یا ارشد یا دکترا کسی که مثلا کارشناسی ازش شهریه نمیگیرن دیگه کارشناسی ارشد دکترا ازش بگیرن یا اونیکه کارشناسی  یا کارشناسی ارشد شهریه داده دیگه در دکترا نباید ازش شهریه دریافت شود در دانشگاه دولتی نوبت دوم شبانه یا در دانشگاه آزاد، شاید بخاطر منه که این قانون رو تصویب نمیکنن  چون بدشان از من میاد واقعا شرم آوره!!!!!! حتی در استخدام های نهادهای دولتی نیز آنها را بدون آزمون استخدام می کند دشمنی مقامات این نظام و دولت هایش با من دیرینه است.

در اونجا صادره از خرم آباد اشتباه نوشته و صادره از اندیمشک بوده

پدرم هوش و گیراییش خوبه اگه اون موقع شرایط برایش مهیا می شد و درس میخوند و دیپلم می گرفت حتی این نهضت رو هم ادامه می داد میتونست تا دیپلم هم بگیره اون موقع موقع جنگ چندین ماه در بسیج دزفول بود و در آنجا دوره نهضت دو کلاس را گذراند و اما گفت دیگه حوصله نداشتم اون موقع پدرش در سن پایین سال 1335 فوت می کنه و خودش مسئول نگهداری از خانوادش بود و نتونست درس بخونه درویش که شوهر خواهرش است هم سن او است او درس خوند و فوق دیپلم عمران رو هم گرفت و تا بازنشستگیش کارمند فرمانداری اندیمشک بود  اون موقع کمتر کسی در ناحیه بخش الوار تا اندیمشک سواد سیکل هم داشت.


تصویر پدرم در شهر جنگی فاو عراق در دوران جنگ ایران و عراق او  در دوران جنگ در عملیات های والفجر 8-کربلای4 و کربلای 5 در یگان تدارکات به عنوان پشتیبان در لشگر 7 ولیعصر بودند.

و در موقع که عراق در محور فاو شیمیایی زد پدرم در آنجا بود و همون عوارض شیمیایی عامل بیماری مثانه او بود اما سپاه پاسداران هیچ درصد شیمیایی برای او نزد.

تصویر پدرم مشغول خواندن و مطالعه کتاب

-پدرم در اول سال 67 تا اواخر سال 69 نگهبان و حراست پایگاه هوایی وحدتی در دزفول بود.

مرحوم حاجی مراد میرزاوند که پسرخاله منه برادر شهید خیرعلی میرزاوند و اسماعیل میرزاوند که پسر دایی پدرم است آن موقع در آشپزخانه پایگاه هوایی دزفول کار می کردند تعدادی از ظروف آشپزخانه به سرقت رفته بود و بعضی بدروغ میگفتن کار حاجی مراد و اسماعیل بوده و تهمت دزدی دروغ به حاجی مراد زدن اون موقع حاجی مراد نوجوان بود در حد 23 سال سن داشت حاجی مراد و اسماعیل رو از پایگاه هوایی اخراج کردن.

بخاطر این موضوع مسائل و اختلافات پیش آمد و حاجی مراد واسه پدرم قسم خورد که اون وسایل رو او ورنداشته پدرم با چند نفر بخاطر حاجی مراد و اسماعیل اختلاف کرده دو نفر به فامیلی رمضانی و کامیاب بسیار سعایت کرده بودن و می گفتن عبدالحسین طرف حاجی مراد رو گرفته پدرم گفت اونجا تو پایگاه تو اتاق پشت کولر نشسته بودم و چایی میخوردم و فقط ورود و خروج افراد و وسایل رو بازرسی می کردم حتی گفت زن سرهنگ زمانی پور بعضی مواقع با سرهنگ می آمد و سرهنگ اینقدر بهم اعتماد داشت که به زنش می گفت برو پیش عبدالحسین بشین تو اتاق پیش من می نشست و چایی میخورد کلید انبارهای مهمات جنگی پایگاه هوایی دست پدرم بود گفت سرهنگ زمانی پور در اول باهام خوب بود اما بعد این موضوع و سعایت آنها بین او و پدرم کدورت شد و پدرم رفت تهران و شکایت آنها رو به ستاد کل ارتش در تهران کرد اما چون در ستاد ارتش نظام ولایت فقیه پارتی و نفوذی نداشت او را از پایگاهی هوایی دزفول اخراج کردن و دستمزد و بیمه او را نیز قطع کردن بعد آن کار خوب و راحت به پدرم ندادن و پدرم درد و رنج زیادی تحمل کرد.

 شیفت کاری آنها 24 ساعت کار و 24 ساعت استراحت بود پدرم از قبلش هم نیروی پایگاه هوایی بود و اونجا کار می کرد گفت سرهنگ زمانی پور که تهرانی بود گفته بود عبدالحسین رزمنده و جانبازه باید کارش راحت و نگهبان پایگاه و کلیددار انبارهای مهمات باشه اگر این مسائل نبود پدرم تا بازنشستگیش در پایگاه هوایی دزفول کار می کرد حتی بعد دو سه سال در پایگاه هوایی به او خانه سازمانی می دادند.

............................................................................

دو نفر که با پدرم در جبهه رزمنده بودند به فامیلی شهاوند و چراغ یعقوبوند به آنها و پدرم 30 هکتار زمین دیم در پشمی نزار اندیمشک سال 71 بطورگروبندی از طرف تعاونی رزمندگان واگذار کردن اون موقع به عده ای از رزمنده ها بطور گروبندی زمین کشاورزی واگذار می کردند اشتباه پدرم اینجا بود که باید او و پسرعموم بهروز بطورشریکی زمین می گرفتن و باید شور می کردن و این از کم کاری و سهل انگاری و پخمگی بهروز بود که این زمین ها در اول متعلق به خانواده عبدالحسین و فرزندش آموسی قطب بودند که برای ثبت آنها پول می خواستند و پدرم فکر نمی کرد ارزش بیابند و آن موقع نیز کمی دستش تنگ بود و سهم پدرم از آنها 10 هکتار بود دنبال کارشان نرفت اون شهاوند و چراغ یعقوبوند که شرکای او بودن نامردها برای خودشان مقداری گرفتن حتی یکی دو سال سال 71 و 72 در اونجا گندم زراعت کردیم و محصول خوبی هم داشت دو سه بار منو پدرم در اون موقع سر زمین رفتیم از آب بالارود گذشتیم و سر زمین رفتیم پیش آب بالا رود بود اون موقع دیم بودن در واقع هنوز اون زمین ها  متعلق به ماها است از لحاظ قانونی اما برگه ای از آنها تو دست ندارم فقط در قسمت تعاونی رزمندگان ثبت است که به پدرم و این دو نفر واگذار شدن امروز هر هکتار آن زمین ها 3 میلیارد تومن ارزش داره آن زمین ها هنوز از لحاظ قانونی و شرعا متعلق به ماست و کسی حق ندارد وارد آنها شود و حرام است.

عده ای از رزمنده ها و این سپاهیان زمین گرفتن از همین زمین ها و چاه آب کشاورزی هم توشون زدن

.........................................................................................................................

در ناحیه بخش الوار گرمسیری استان خوزستان زمین کشاورزی داریم که از دوران قاجاریه-رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی تا حالا زمین های اجدادی ماها بودن در واقع صیدجعفر پدربزرگم آن موقع مسئول تقسیم اراضی کشاورزی تیره افشار بود دوران محمدرضاشاه پهلوی و با کمک مامور و رئیس ژاندارمری دولت رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی در بخش الوار به اسم شعیب که دوست صمیمی او بود در آنجا آنها را ثبت کرد زمین به اسم بِزِرغربی که جای زیبایی در بخش الوار نزدیک روستای سرتاف و ایستگاه راه آهن مازو است و دستگاه کمباین هم وارد آن می شود و درو می کند و یک زمین تخت و صاف است 12 هکتار زمین کشاورزی است اما  کارشناس جهاد کشاورزی که با GPS اندازه گرفت و با حداقل و اشتباه انجام داد 10 هکتار نشان داد و اما بیشتر از 10 هکتار است و دقیقا 12 هکتار است مرغوب ترین خاک کشاورزی رو داره و نوع خاکش متمایل به خاک سیاه است و اما مشکلش دیم بودن آن است و زمین آبی نیست که پدرم بسیار واسشون خرج کرد و در روستای چُل نیز یک زمین کشاورزی دیگر داریم که اسم زمین، زمین ممشلی است که کارشناس جهاد کشاورزی رو خودم بردم و دقیق آن را با GPS اندازه گرفتم قابل کشت زمین ممشلی 3.5 هکتار است و خاکش خاک کاملا سیاه می باشد که در نقاط محدودی از ایران یافت می شود و بهترین نوع خاک برای کشاورزی است در نزدیکی آنها چاه نفت وجود دارد و این امکان است که در آینده چاه نفت و گاز در زیر زمین بزرغربی نفت پدیدار شود.

 اگر آب به آنها راه داشت مرغوب ترین خاک زمین های آن نواحی زمین بزرغربی و شرقی است محصول بسیاری ازش حاصل می شد در کنار هر دو زمین بزرغربی و زمین محمد(ممشلی) رودخانه آب است که می شود از آب آنها واسه آبیاری زمین ها استفاده کرد یک سال خودم آن زمین ها رو کاشتم چندین سال قبل حدود سال 93 بود شب کمباین در زمین کار می کرد اون موقع در خود قلعه لور اندیمشک و دزفول هوا آنچنان گرم بود و اما شب من تو زمین خودم خوابیدم و آنقدر سرد و خنک بود که برای گرم شدن آتش روشن کردیم کباب درست کردیم خوردیم چقدر لذت داشت شب نشینی آن سال بارش باران خوب بود و دو هفته ای یک بار باران می بارید محصول زمین خوب بود و حدود 17 تن گندم از بزرغربی برداشت کردیم و از زمین ممشلی هم 5 تن گندم برداشت کردم حدود 2 تن و نیم بذر گندم در زمین کاشتم نزدیک 12 میلیون تومن اون موقع گیرم آمد زمین بزرشرقی که کمی ازش بزرگتر است در مجاورتش متعلق به فرزندان صیفور است زمین بزرغربی  2 تن و 500 کیلو بذر گندم برای کشت نیاز دارد و زمین محمدشلی هم حدود 700 کیلو بذر گندم نیاز دارد.

زمین بزرغربی امروز ارزشش هر هکتار بالای 4 میلیارد تومن است و زمین ممشلی در روستای چُل ارزشش هر هکتار 4 میلیارد تومن است چون خاک زمین ممشلی بسیار حاصلخیز و مرغوب است خاک زمین ممشلی بطور کامل خاک سیاه است و خاک زمین بزرغربی هم متمایل به خاک سیاه است و خاک سیاه بهترین نوع خاک کشاورزی است اگر در یک سال 30 تن از این دو زمین محصول برداشت شود اندازه 700 میلیون تومن است پس قیمت فروش هم بسیار بیشتر خواهد بود.

کارشناسان زمین شناسی نفت میگن زمین هایی که خاکشان خاک سیاه باشد احتمال وجود چاه نفت در زیر آنها بسیار زیاد است.

زمین بزرغربی نزدیک به 60 تریلی تراکتور سنگ توشه و زمین محمدشلی هم نزدیک 60 تریلی تراکتور اگه اینها همه جمع بشن از تو زمین مقدار محصول برداشت شده بسیار بیشتر میشه هر سنگ که تو زمین باشه فضای زمین رو می گیره و جلوی رشد بذر گندم رو می گیره

خودم کارگر و تراکتور آوردم که سنگ های تو زمین را جمع کردن 20 تریلی تراکتور سنگ از تو زمین بیرون آوردم و هنوز هم سنگ توشه نزدیک به 60  تریلی توشه.

امسال زمین بزرغربی رو اجاره دادم با قیمت پایین اشتباه کردم و فریب خوردم نباید کمتر از 100 میلیون تومن اجاره میدادم زمین بزر زمین بسیار خوبی است دهها نفر واسه اجاره بهم زنگ زدن یک نفر به اسم نورالدین پسر فتحعلی کلورضا اونو اجاره گرفت اول نمیخواستم اجاره بدم میخواستم خودم کشت کنم.

مقداری سنگ بزرگ توی زمین ممشلی است مقداری ازشون تو خاکن مقداری روی خاک که حجم و فضای زمین را گرفتن و اگر یک دستگاه لودر بزرگ راهسازی و یه دستگاه بیل مکانیکی باشه سریع در صبح تا عصر همشونو تو دره کوچک کنار زمین تخلیه میکنه و بیل مکانیکی باید برخی سنگ ها که تو زمینن رو دربیاره و لودر جمعشون کنه اونجا تو بخش الوار گرمسیر لودر نیست اگر سنگ های بزرگ و سنگین تو زمین محمدشلی جمع بشن 1 هکتار به فضای کاشت زمین افزوده خواهد شد.

بغیر اینکه زمین کشاورزین کنارشون درخت کنار و رودخانه آب است و واسه تفریح و هواخوری بسیار خوب و لذیذ است تو فصل زمستان و بهار و می شود چندین درخت مرکبات در اطراف زمین کاشت و پرورش داد و همین برنامه را دارم پسرعموم سرهنگ علی میرزاوند گفت بعدا یه اتاق بزرگ در کنار زمین محمد واسه روزهای تفریح می سازیم و تعدادی درخت دیگر هم آنجا می بریم و دور تا دور زمین می کاریم.

پدرم گفت سهم ما از زمین ها رو بعد خودم به اسم تو می زنم نصفی از زمین ها سهم ماست و نصف دیگرشان سهم پسرعموهایم فرزندان مرحوم شُکری است.

بیشتر پدرم در این زمین ها تلاش و کار و پیگیری کرد عموم مرحوم شکری هم تلاش کرد اما تلاش ها و کارهای پدرم بسیار بیشتر و برنده تر بود اونطور که تعریف می کنند.

برگه سند ثبت شده دوران محمدرضاشاه پهلوی-نقشه هوایی و نقشه jps زمین بزرغربی و زمین ممشلی رو داریم که به نام صیدجعفر پدربزرگم و پدرم عبدالحسین است.

برای دریافت سند رسمی زمین بزرغربی و زمین ممشلی مدارک و درخواست و سند دوران محمدرضاشاه پهلوی که به اسم پدربزرگم صیدجعفر است و نقشه هوایی زمین و نقشه GPS را ارائه دادیم و سازمان ثبت اسناد و املاک قوه قضائیه باید هر چه سریعتر سند رسمی آنها را واسمون به اسم پدرم صادر کند پسرعموهایم هم همه راضین این تنها کار کوچکی است که جمهوری اسلامی می تواند برای پدرم که رزمنده و جانباز این کشور است و جان خودش رو در مسیردفاع از این کشور فدا کرده انجام دهد.

پسرعموم سرهنگ علی میرزاوند و اخوی مهندس غلامحسین و محمدباقر پیگیر صدور سند زمینن

(یک بار اکتشاف وزارت نفت با دستگاه اکتشاف نفت به پیش زمین بزرغربی آمدند و چند نقطه کوچک را کنار زمین حفاری کردن و رفتن مشخص است که آنها شواهدی از وجود نفت در زیر زمین بزرغربی دیدند چون خاک زمین بزرغربی متمایل به خاک سیاه است حتی زمین ممشلی هم احتمال وجود نفت زیر آن بسیار است چون کارشناسان زمین شناسی میگن زمین هایی که خاک آنها خاک سیاه باشد احتمال وجود میدان نفت و گاز در آنها بسیار است میدان نفتی قلعه نار در نزدیکی خود زمین بزر غربی است و در بخش الوار چاههای مختلف نفتی کشف شده و حتی تا ناحیه شاهزاده احمد هم رسیده اگر نفت در زیر زمین بزرغربی باشد قیمت زمین بزر بالای 500 میلیارد تومن است چون نفت گنجینه است و مثل یک گنج بسیار بزرگ است و زمین متعلق به خود ماست و هر چه در آن باشد متعلق به ماست در نظر بگیرید اگر چاه نفت زیر زمین بزرغربی باشد هزاران هزار میلیارد تومن از فروش آن نفت نصیب دولت می شود که 500 میلیارد تومن که در واقع آن نفت متعلق به ما و در زمین ماست چیزی به حساب نمی آید!!!!!! کمتر از 500 میلیارد تومن زمین بزرغربی را نمی فروشیم)

وقتی زمین بزرغربی را می بینم در وجودم حس میکنم در زیر آن یک گنج بزرگ نهفته است مناطق بخش الوار ناحیه چُل تا ریت کوه و شاهزاده احمد جز نقشه مناطق نفت خیز است و چاههای نفت بسیاری در اون نواحی یافت شد من مطمئنم زیر زمین بزرغربی چاه نفت است.

آرزو می کنم در زیر زمین بزرغربی چاه نفت باشه یعنی خدا منو به این آرزم می رسونه؟

زمین ممشلی در روستای چُل هم احتمال وجود چاه نفت در زیر آن زیاد است و باید بررسی بشه اگر چاه نفت در زیر زمین ممشلی باشه قیمتش کمتر از 500 میلیارد تومن نیست.

پیامبر در حدیثی که در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده می فرمایند رکاز متعلق به خود یابنده و مالک زمین است رکاز به اشیا و گنجینه های زیر زمین مثل عتیقه-نفت و گاز گفته می شود و فرمودن تمام آن رکاز متعلق به مالک زمین است اما پیامبر فرموده باید مقداری از رکاز را یابنده به عنوان خمس به فقرا و نیازمندان بدهد.

نقشه GPS زمین بزرغربی که توسط کارشناس جهاد کشاورزی گرفته شد البته نقشه هوایی زمین رو داریم که دقیق تر است و زمین حدود 12 هکتار است.



نقشه GPS زمین محمدشلی واقع در روستای چُل بخش الوارگرمسیر که توسط کارشناس جهاد کشاورزی گرفته شد.

اداره منابع طبیعی اندیمشک نظام آخوندهای شیعه ایران آمدن تمام زمین های کشاورزی مردم بخش الوار گرمسیر استان خوزستان را جز منابع طبیعی زدن ببینید همین منابع طبیعی اندیمشک بدست لُرها و لَک های لرستانی سگوند-بیرانوند است چقدر پررو و گستاخن زمین های ماها که از دوران قاجاریه-رضاشاه پهلوی و محمدرضاشاه پهلوی زمین های اجدادی ماهاست 2 سال است پرونده در دادگاه قوه قضائییه در اهواز است سه کارشناس از همین دادگاه اهواز آمدن و زمین های ماها در بخش الوار گرمسیر رو نگاه کردن سند زمین ها که از دوران محمدرضاشاه پهلوی به اسم صیدجعفر پدربزرگم و پدرم عبدالحسین است-نقشه هوایی زمین ها- نقشه JPS و گفتن شواهد نشان دهنده این است که زمین ها متعلق به شماست!!!!! واقعا شرم آور است مگر قرار بوده متعلق به نظام آخوندها باشد؟؟؟؟؟؟!!!!! و حدود 2 سال است دادگاه تشکیل نمیشه که حکم منابع طبیعی را باطل کنند چون دستشان تو یه کاسه است بعد باطل شدن حکم منابع طبیعی سند رسمی زمین ها به راحتی به اسم پدرم عبدالحسین صادر می شود.

اگر دادگاه قوه قضائییه حکم منابع طبیعی را هر چه سریعتر باطل نکند در آینده نزدیک ضربات بسیاری خواهند خورد با تغییر این نظام تمام این سندهای جعل شده که ارگان های دولت های نظام آخوندها صادر کردن ابطال خواهد شد.

پدرم قبل مرگش گفت این نامه رو بنویسم و زیرش را امضا و اثر انگشت زد و گفت مالک زمین هایم بعد من محمدتقی است پدر قسم میخورم که آرزویت که درست کردن این زمین ها بود رو برآورده کنم و تمام سنگ های اونو جمع کنم و اونها رو درست و تسطیح کنم به نامت.

...................................................................................................................................

تصویر زیر سایت موشکی دز در نزدیک سد دز دزفول است که پدرم بطور داوطلبانه در سال 62 از طرف پایگاه هوایی دزفول در حال نصب و بازسازی و تعمیر این سایت بود و عراق از ناحیه دشت عباس به سمت این سایت، موشکی فرستاد و آن را منهدم کرد پدرم به شدت مجروح گردید که با هواپیما به تهران اعزام شد یک نفر دیگه که با پدرم در آنجا مشغول نصب و بازسازی بودن به اسم محمود دستاران پاپی که بدنش تکه تکه شد و شهید گردید و پدرم در اون موقع برای انجام کاری به پایین سکو آمده بود و مجروح گردید....اما به ناحق درصد اون رو کم زدن 15 درصد در حالیکه با توجه به جراحات وارد درصدش کمتر از 40 درصد نبود.




کارت عضویت پدرم در نیروی پایداری در دوران محمدرضاشاه پهلوی به امضای سرهنگ تمام مجید مهاجر فرمانده نیروی پایداری استان خوزستان

 این نیرو یک نهاد زیرمجموعه ارتش بود این نیرو یک نیرو بود که اگر یک کشور قصد حمله به ایران را داشت آنها بسیج می شدند و به جبهه جنگ می رفتند. پدرم در سال 1352 ه.ش در دوران محمدرضاشاه پهلوی به خاطر حمل و نگهداری اسلحه تفنگ به مدت 12 ماه در زندان خرم آباد و 6 ماه در زندان بروجرد و 6 ماه در زندان کرمانشاه زندانی بود و یک سال مورد عفو قرار گرفت پدرم گفت دادسرای پهلوی بهم گفتند اگر بخواهی مدت محکومیت تو رو به زندان قزلحصار تهران می بریم و درآنجا مدت محکومیت را در زندان کار کن اما گفت موافقت نکردم زیرا دولت پهلوی آن موقع روی حمل و نگهداری غیرمجاز اسلحه سخت گیری های بسیاری داشت برگه زندانی او در دوران محمدرضاشاه پهلوی در آرشیو بایگانی دادسرای پهلوی در کرمانشاه موجود است. بعد آزادی استخدام نیروی پایداری بسیج مردمی دفاع از میهن شد که با پیروزی انقلاب این نیرو منحل شد و دستمزد او قطع شد در دوران حضور او در نیروی پایداری خودش گفت ماهیانه به پول امروزی 7 میلیون تومن دستمزد دریافت می کرد و حتی کالای تعاونی و وام تعاونی نیز به او داده می شد.

پدرم گفت دوره های چریکیشان سخت بود که بعضی ها پا به فرار می گذاشتند از ناتوانی و شدت دوره های سخت آموزش چریکی از نیرو فرار کردند.

امروز با اینکه 36 ماه داوطلب در جبهه جنگ ایران و عراق بود حتی یک ریال دستمزد ماهیانه از طرف ناحیه سپاه پاسداران به او داده نمی شود خلاف سایر رزمنده ها که دستمزد ماهیانه از سپاه پاسداران دارند.

پدرم در سال 1357 اواخر دوران پهلوی که انقلاب شد 300 هزار تومن پول نقد داشت و می توانست با آن پول بهترین ملک را در دزفول یا اهواز بخرد گفت باید همون موقع به دزفول یا اهواز می رفتیم.

حتی آن موقع دوران محمدرضاشاه پهلوی افراد باسابقه شرکت نفت مثلا یک نفر مثل مهندس غلامحسین میرزاوند که 27 سال سابقه داشت و رئیس هم بود این اجازه را داشت که یکی از اعضای خانواده اش که رشته درسی او مرتبط با نفت است مثلا برادر-فرزند و...استخدام رسمی شرکت نفت کند مزایایی که وزارت نفت دولت پهلوی به شرکت نفتی های باسابقه آن موقع می داد طبق روایات قابل مقایسه با امروز نیست حتی تا سال های 1385 نیز این قانون بود و بسیاری را می شناسم که از طریق برادرانشان و فامیل نزدیک استخدام شدن غلامحسین میرزاوند اخوی فقط یک پسر دارد که اونم رشتش به شرکت نفت نمیخورد و فیزیوتراپی است و بعدا که تا دکترا گرفت میخواهد مطب شخصی بزند و در بیمارستان ها کار می کند و در دانشگاه تدریس من که برادرشم باید بتونه که منو استخدام شرکت نفت کنه اینقدر واسه بهره برداری و تولید بزرگترین شرکت نفت ایران زحمت میکشه افراد متخصص و زبده و باتجربه و کاربلد در حوزه تولید نفت و گاز مثل مهندس غلامحسین میرزاوند در شرکت نفت به ندرت است این کامل بی عدالتی و حق خوری است در دولت  که شعار اسلام و عدالت می زند اما اون وزیر معاونان وزیر و مدیرعامل های شرکت نفت که به کمک باندبازی و رانت سمت های مهم را در وزارت نفت می گیرند از پایین ترین سمت به بالا ارتقا می یابند ردیف استخدامی دارند و آشنایان و نزدیک های خودشان را بدون دغدغه استخدام وزارت نفت می کنند ظلم بزرگ مسئولان این دولت ها در حق منو خانوادم

یکی از فامیل های ما به اسم مرحوم گلمراد میرزاوند دوران محمدرضاشاه پهلوی سال 1335 ه.ش استخدام شرکت نفت اهواز شد او آن دوران به اهواز رفت و آنجا تا دیپلم امروزی درس خواند و با دیپلم آنجا واسه خودش یه کاره در شرکت نفت بود کسانی تو یک نهاد مثلا مدت های طولانی سابقه دارند مثل مهندس غلامحسین میرزاوند مثلا 20 تا 30 سال و آدم های درست قانونی و باسواد و متخصص می باشند یک نوع حس پدری نسبت به آنجا دارند و این قدرت رو دارن که به سادگی یک نفر را استخدام آنجا کنند چون آنجا همه برای او احترام قائلند.


یکی از میادین شرکت مناطق نفت خیز جنوب به اسم میدان نفتی قلعه نار در بخش الوار گرمسیر و دهستان میرزاوند  واقع است این میدان نفتی در اول توسط شرکت نفت و گاز کارون مدیریت می شد و اما بعد مدیریت آن به شرکت نفت و گاز مسجدسلیمان واگذار شد.

..............................................................................................................

پدربزرگم صیدجعفر در گذشته دوران رضاشاه پهلوی آدم تفنگچی و اهل جنگ و تفنگ بود و میگن آدم بی رحمی بود در درگیری هایی یکی دو نفر ناخواسته بدست او کشته شدند و پدرش تقی نیز آدم سخت و اهل تفنگچی گری و یاغیگری بود بعد اینکه ازدواج کرد هر بچه ای که برای او بدنیا می آمد نرسیده به سن 5 سالگی می مردند سه پسر قبل پدرم متولد شدن که همگی در سن پایین مردند یک روز سیداحمد بن سیدطاهر آل تفاخ که از عرب های جریده شهر شوش و شاوور و به خاطر ریاضت نفسانی دعاهایش مستجاب می شد و تعویذ می نوشت و در بین مردم اهواز-شوش و دزفول از احترام و جایگاه برخوردار بود به بخش الوار گرمسیری استان خوزستان رفت و پدربزرگم صیدجعفر او را دید و ماجرا را برای او تعریف کرد و او هم یک دعا و تعویذ روی کاغذ برای صیدجعفر پدربزرگم نوشت و گفت این دعا را به فرزندی که برایت متولد می شود آویزان کن و یکی از گوش های او را سوراخ کن و هرگز نباید به مال حرام نزدیک شود و این دعا حافظ او و نوادگانش خواهد بود بعد آن دعا، پدرم عبدالحسین متولد شد و پدرم همیشه میگه من زیر دعای آقاسید احمدم و برای او احترام بسیاری قائل است قبر سیداحمد بن سیدطاهر در شهر شوش واقع است و دخترش نیز امروزه در شهر شوش دعا و تعویذ می نویسد و به دختر آقاسیداحمد معروف است اما دعاهای پدرش سیداحمد طبق روایات گیراتر و مستجاب می شد و مشهور شدن دخترش هم بخاطر نام و آوازه پدرش در تعویذ نویسی و کراماتش بوده طبق روایات سیداحمد بن سیدطاهر که به ابوهاشلات معروف بوده کرامات بسیاری داشت و با زهد و پرهیزگاری به مقامی رسیده بود که دعاهایش اجابت می شد و امورخارق العاده در جلوی چشم بینندگان انجام می داد روایت است در یک مورد با دعای او در جلوی یک جمعیت دیوار به حرکت درآمد و حتی روایت است که میگن موقع که فوت کرده جسد او برای مدتی غیب شد.

پدربزرگم صیدجعفر در دوران رضاشاه پهلوی دوران خدمت وظیفه عمومی خودش را در پادگان دزفول که آن موقع کنار پل قدیم دزفول بود گذراند آن موقع یک نفر به اسم عبدالحسین طباطبایی مسئول آن پادگان بود که با پدربزرگم خوب بود و او به خاطر همین نام پدرمو عبدالحسین گذاشت.

در آن دوران یک نفر به اسم شعیب از طرف دولت رضاشاه پهلوی و محمدرضاشاه پهلوی رئیس ژاندارمری بخش الوارگرمسیر استان خوزستان بود طبق روایت او با پدربزرگم صیدجعفر رابطه بسیار دوستانه و صمیمی داشت و هر کاری که پدربزرگم داشت سریع برایش انجام می داد و بارها مهمان خونه صیدجعفر پدربزرگم بود.

تقی  پدر صیدجعفر که پدربزرگ پدرم بود از افراد مهم طایفه میرزاوند بود و در دورانش آدم بسیار سخت-تفنگچی و زورگو و اهل یاغیگری بود پدرش عیدی که به ماها حوز عیدی گفته می شود طبق روایت کدخدا  طایفه میرزاوند بود در یک مورد یکی از سادات احمد فداله دزفول به اسم سیدجعفر مهمون تقی در بخش الوار گرمسیر شد و بین او و تقی مشاجره ای شده و تقی با چوبی که در کنارش بود به پای سید احمد فداله زد و پای سید احمدفداله شکسته می شود علینجات دایی تقی که او نیز آنجا بود تقی را سرزنش کرده و تقی پشیمون می شود و تصمیم می گیرد تا پای سید احمدفداله را خوب نکرده اجازه ترک آنجا را به او ندهد و با یک سری وسایل آتل بندی می کند بعد مدتی سید احمد فداله پایش خوب می شود و تقی از او حلالیت می طلبد و از آنجا می رود به همین خاطر تقی نام فرزندش را صیدجعفر گذاشت پدربزرگ پدرم تقی در حدود سال 1290 ه.ش در جوانی فوت کرد و مریض شد و فوت کرد او را در کنار قبر شاهزاده احمد بن موسی در دشت لاله بخش الوار گرمسیر به خاک سپردند آن موقع رسم بود که افراد مهم طایفه را به جوار قبر شاهزاده احمد می بردند و در آنجا دفن می کردند امروز آثار قبر به زیر خاک رفته صیدجعفر تنها فرزند تقی بود و صیدجعفر در موقع مرگ پدرش تقی طوری که میگن 5 سال بیشتر سن نداشت.

سادات حسینی احمد فداله از نسل زید فرزند علی بن الحسین(ع) می باشند.

تقی برادری داشت به اسم باقر که او هم آدم تفنگچی بود و این باقر داماد حاجی تقی میرمحمدولی از سران طایفه میرعالی و رئیس طایفه میرعالی بود باقر عموی صیدجعفر در درگیری با قبیله ای از بختیاری ها  در دشت شیمبار بختیاری قتال شد و اما هنوز بختیاری های شیمبار مسجدسلیمان خون بهای باقر رو ندادند.

افشار جد بزرگ ماها بوده که به ماها تیره افشار و حوز عیدی گفته می شود این افشار دو پسر به نام های عیدی و خانعالی داشت عیدی پدربزرگ، پدربزرگ من بوده و روایتی است که افشار اصالتا از تُرک های تبریز بوده و بعدها به میان طایفه میرزاوند آمده و عیدی فرزندش به عنوان سران میرزاوند شناخته می شود یکی دو نفر ریش سفید بهم گفتن که فقط عیدی فرزند افشار بود  خانعالی که فرزندانش حوز برزو و حوز لرزان هستند فرزندخوانده افشار بوده.

قبلا میخواستم فامیلیمون رو به اسم همین افشار جد اعلای خودمون بگیرم اما خونه گفتن نمیخواد شاید در آینده فامیلمون رو به افشار تغییر دادم.

محمدتقی افشار

روایت است در یک مورد دوران قاجاریه اُردی تفنگچی ها و ماموران والی لرستان و ایلام حسینقلی خان ابوقداره مهمان کیخاعیدی پدربزرگ پدرم شدند چون آن موقع عیدی کدخدا طایفه میرزاوند بود و تا دو سه روز و شب باران شدید می بارید و ماموران و تفنگچی های والی تا دو سه روز خونه عیدی موندن عیدی پسری داشت که دو سه سالش بود که در آن شب می میرد عیدی به اهل خانه اش میگه تا این افراد مهمان ما هستند هیچ کس حق ندارد شیون و سر و صدا کند بعد دو سه روز که ماموران والی چند فرسنگ از محل زندگی عیدی و اهلش دور شدند صدای شیون و سر و صدای زن ها و دخترها بلند شد و ماموران والی سراسیمه برگشته و متوجه ماجرا می شوند و عیدی را شماتت می کنند که چرا به آنها نگفته که فرزندش فوت کرده آن موقع به عیدی کیخاعیدی گفته می شد.

اَبُلی هوشمند(طافی) که از فامیل ها است و اجدادش از قدیم دوران قاجاریه به پیش تیره افشار آمده و آنجا زندگی کردن بهم گفت بیت زیر را یک نفر به اسم دَلی پسر جان احمد طافی و در روستای سرخکان بخش الوار گرمسیر و پیش تیره بزرگی قلاوند زندگی می کرد آن موقع اواخر قاجاریه در وصف مهمانوازی عیدی سرائیده بود و پدرم این حرف ابلی هوشمند را تایید کرد.

کیخاعیدی بعد شَمراد                نِ چی کریم بعد کیمراد

میگه در مهمانوازی در بخش الوار گرمسیر اول کیخاعیدی حرف اول را می زند و بعد او شَمراد و بعد کریم و آشپز خانه اش کیمراد در بین اینها فقط عیدی کیخا بوده کیخا در لغت به معنای کدخدا و رئیس طایفه است.

طبق روایت دَلی پسرجان احمد طافی شاعر به تمام معنای تیره بزرگی قلاوند بوده و بین آنها زندگی می کرده و در وصف آنها شعر می سرائیده و دیده میشه که کیخاعیدی چقدر آن موقع در مهمانوازی زبانزد بخش الوار گرمسیر بوده.

کریم پدر آزاد-ابدال و نامدار بود و کیمراد آشپز خونه کریم بود و در خونه او آشپزی می کرد و آزاد فرزند کریم در درگیری بین شعبه فرخی میرزاوند و طایفه قلاوند در اواخر دوران قاجاریه به اشتباه توسط تقی پدربزرگ پدرم با تیر تفنگ کشته شد پدربزرگ پدرم تقی میخواست که یک نفر به اسم قنبربک تتر قلاوند که سرآمد قلاوندها در غارتگری و جنگ و تفنگ در آن موقع بود را بکشد که به اشتباه آزاد هیکی را کشت و اگر اشتباه نمی کرد و تیر نشان دروغ به او نداده بودن قنبربک تتر کشته می شد.

بعدها بعد مرگ تقی، مزبان پسر عینی برادرزاده تقی عده ای از پاپی های خادم شاهزاده احمد را واسطه کارکتل خون صلح با فرزندان کریم کرد و جواهر دختر عینی برادرزاده تقی را به عنوان خون صلح به محمدحسین خان پسر آزاد دادند که هاشم هیکی که خونش در کوی نیروی اندیمشکه فرزند جواهر است هاشم دختر قاسمعلی شهی بختیاری از سران طایفه شهی بختیاری سردشت دزفول همسرش است پسرعینی مزبان و پاپی های خادم روابط نزدیک داشت خواهر عبدال کلورضا همسر پاپی علیداد از پاپی های خادم شاهزاده احمد بود.

طبق روایات معتبر تفنگ زنده یاد پلنگ و شیر به نام تقی پدربزرگ پدرم یک تفنگ ده تیر بود و تفنگ ده تیر بهترین نوع تفنگ اواخر قاجاریه در ایران بود که یک خشاب ده تیر می خورد و آن موقع اکثر افراد تفنگ سرپر که به وسیله باروت پر می شد و تیر نمی خورد داشتند و آدم بسیار سخت و نترس و اهل یاغیگری بود و تا ماهها در کوهها و مناطق صعب العبور یاغی می شد و در واقع یک مرد تفنگچی اهل کوه و کمر و به تعبیر لُرها یک مرد شیشِ مغار بود.

اسم منو پدرم از روی اسم همین پدربزرگ پدرش تقی انتخاب کرد و اسم اخویم محمدباقر رو هم از روی اسم باقر برادر تقی واسش انتخاب کرد.

نام همسر کیخاعیدی عنبربانو بود و عنبربانو دختر قلا و قلا فرزند غلام بود و این غلام در اوایل دوران قاجاریه آقامحمدخان قاجار رئیس و کدخدای طایفه میرزاوند بود از غلام نواده پسری به جای نمونده و ماها از طرف مادربزرگ پدرم نیز به غلام که کدخدا و رئیس طایفه بود می رسیم.

شهر مشهد خراسان پایتخت سلسله و پادشاهی افشارهای تُرک بوده و تُرک های افشار که افشار جد ما نیز از آنها بوده ساکن خراسان بودن میدان تقی آباد در سناباد شهر مشهد است روستای عیدی آباد و روستای جعفر آباد در خراسان و در مجاورت شهر مشهد است.

......................................................................................................

تصویر جوانی مرحوم شُکری میرزاوند عمو  پدر سرهنگ علی میرزاوند معاون عملیات ترافیک پلیس راه استان خوزستان

پدرم از لحاظ شباهت ظاهری بیشتر شبیه دایی هایش حوز شیرآلی بود و اما عمویم شکری طبق روایت میگن شبیه صیدجعفر پدربزرگم بوده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد